-
صادق هدایت
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 22:37
-
شعری از عزاله زرین زاده
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 22:35
خاک بر سرت! آدمت کرده بودم! با هم شدیم آدمم کردی! آ د م مردن مردگی مردانگی! من زنم زندگی! از هر جهت که روییدم تو وزیدی! سخت شدم ندیدی! فقط به من خندیدی! آب شدم زیر این خنده ورقصیدم به ساز تو نا هماهنگ! کوکم کرده بودی که گوش خراش شدم از هر دری! ندیدی؟! شنیدی؟! خاک بر سرم! اصلا بگذارم سرم زیر خاک تو سر به سر با تو به یک...
-
همه چیز قصه
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 22:27
جز پیشانی امنت که از هفت پادشاه دزدیده ام تمام قصه ها فرعی اند تمام دویدن ها کشک تمام بالا رسیدن ها دوغ تمام کلاغ ها دروغ رد پای مرا کنار لب های تو پیدا می کنند جز لب های خیس ملایمت همه چیز این یکی بود و یکی نبود می سوزاندم همه چیز می سوزاندم تنور داغی ست چسبیده به دیوار بچگی هام به چهار صبح شرجی و بی برقی به آدمک های...
-
سلول
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 22:14
انگشت ها که بالا رفت با کلاغ ها پریده بودم ولی شاعر که پر نداره باباش خبر نداره با کفش پاره پاره می رود دانشگاه که مثلا درس بخواند انگشت ها که بالا رفت با کلاغ ها پریده بودم بی بال و پری در دست بی کوله بالی بر پشت قصه تمام شد کلاغ ها به خانه های اجاره ایشان برگشته بودند و منقارشان بوی الکل می داد من در سلول های...
-
دو شعر از روجا چمنکار
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 22:05
با خودم حرف می زنم با خودم حرف می زنم با تکه های خودم حرف می زنم با تکه تکه های خودم حرف می زنم رابطه مجهول و دستم دور بازوی تو حلقه این رقص اما ، به انتهای خود نمی رسد من ، کم رنگ تو ، نامرئی رابطه مجهول و نفسهات روی نفسهایم بُر که می خورد دردی قلقلکم می دهد . تکه ها را تکرار می کنم تکه تکه ها را تکرار می کنم غربت ،...
-
یکشنبه
جمعه 1 دیماه سال 1385 23:31
بله وقتی اینجا ۱ شنبه است همه جای دنیا ۱ شنبه است همه دنیا به کلیسا رفته اند ما داریم به روزهای شنبه فکر می کنیم
-
حیف
جمعه 1 دیماه سال 1385 23:29
حیف که حوصله می خواهد حرف زدن از چیزهایی که حوصله می خواهد وگرنه می گفتم خورشیدی که در کهکشان من می سوخت سوخت
-
شعرهایی از فروغ با صدای خودش
شنبه 31 تیرماه سال 1385 20:44
فتح باغ
-
پنجره
شنبه 31 تیرماه سال 1385 20:40
--> یک پنجره برای ِ دیدن یک پنجره برای ِ شنیدن یک پنجره که مثل ِ حلقهی ِ چاهی در انتهای ِ خود به قلب ِ زمین میرسد و باز میشود به سوی ِ وسعت ِ این مهربانی ِ مکرر ِ آبیرنگ یک پنجره که دستهای ِ کوچک ِ تنهایی را از بخشش ِ شبانهی ِ عطر ِ ستارههای ِ کریم سرشار میکند. و میشود از آنجا خورشید را به غربت ِ گلهای ِ...
-
خوان رولفو
شنبه 31 تیرماه سال 1385 18:10
-
خورخه لوییس بورخس
شنبه 31 تیرماه سال 1385 18:03
-
فیلسوفان بزرگ
شنبه 31 تیرماه سال 1385 18:01
-
شل سیلور استاین
شنبه 31 تیرماه سال 1385 18:00
-
ژان پل سارتر
شنبه 31 تیرماه سال 1385 17:58
-
بکت
شنبه 31 تیرماه سال 1385 17:52
-
نویسندگان معاصر ایران
شنبه 31 تیرماه سال 1385 16:16
-
شاعران معاصر ایران
شنبه 31 تیرماه سال 1385 16:16
-
شاعران کلاسیک ایران
شنبه 31 تیرماه سال 1385 16:11
-
شاملو
شنبه 31 تیرماه سال 1385 15:59
-
چشمی در زخم ... *
شنبه 31 تیرماه سال 1385 15:04
آنقدر پیش را به پیش راندم که هرچه پیش بود پس شد و سپس، بی پس، افتاد در چشمها وقتی خدا خداحافظی میشد شلاق و تسمه در هوا مبادله کردند زخم ِ دریده را تا من خود را بچینم در زخم چشم بود - چشم ِمیان زخم- چشم ِمیان ِزخم برای زخم، میان بود میانِ مردمکِ زخم چشم، میان بود و در میان زخم، زخم ِچشم ِآدمیان بود نزدیک ِ پوست دور...
-
بن بست از دو سو
شنبه 31 تیرماه سال 1385 15:01
این گنگ بودی در من گریز را رخصت دهنده است بن بست از دو سوست شب تار می تند بر آسمان کوچه راکد آری همیشه کوچه بن بست راکد است شاید که باز ، خود را فریب گشته ام این بوی پای رهگذاران شبانه است که امید خفته را ، تحریک می کند ؟ بن بست از دو سوست این گنگ بوی وسوسه را ، شاید اما ... فریب ، فریبی نمی دهد بگشای پنجره تا این...
-
بهتان به مار
شنبه 31 تیرماه سال 1385 15:00
و آنچه را که تجربه آسان نمی فروخت از حادثه به هدیه گرفتم در انحنای خط طولی زمان ای لحظه ... ای دقیقه ی معهود با من کس این نگفت قیمت هر چیز در طول خط منکسری راه می رود فریاد می کشم فریاد اعتراض مسدود باد روزنه ابهام پوشیده باد و کور که این دیدگاه را جز انحراف دید ، نه کاریست و آنچه را که نام صداقت نهاده اند هرگز به جز...
-
جسمی
شنبه 31 تیرماه سال 1385 14:58
آه ای فرونشاندن جسم حکومت بیتسکین ای پاسخ تمام اشکال اضطراب! وقتی که حرکت غریزه مرا زائید و جبرِ باد نام مرا بر سطوح سبز درختان نوشت سفینهها میچرخید ند و ماه، ماهِ تصرف شده از انتهای تهیگاه تو تولد دنیا را بشارت میداد. سلام! حرارت چسبنده! یداله رویایی با همکاری فروغ فرخزاد
-
سه شعر از مریم بالنگی
شنبه 31 تیرماه سال 1385 14:51
ژپتو که خیلی باباست بی نان و چکمه چهارنعل به ساز دستهاش هی لی لی، لی لی اشتیاق سرخ و مرام چشمهاش دوشیزگیت را به بد مستی می کشاند مست که باشی جهان را دوپاره خواهی کرد دانسته ندانسته دختری کال و با چکمه ایستاده بر بلندای شانه جهان...
-
فدریکو گارسیا لورکا
شنبه 31 تیرماه سال 1385 14:14
فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نویسنده اسپانیا یی است. فدریکو گارسیا لورکا دوران جوانی فدریکو به تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۹۸ در دهکده Fonte Vacros در جلگه غرناطه ،چند کیلومتری شمال شرقی شهر گرانادا زاده شد در خانوداهای که پدر یک خرده مالک مرفه و مادر فردی متشخص و فرهیخته بود. نخستین سالهای زندگی را در روستاهای غرناطه ؛ پایتخت...
-
دلتنگی ها
شنبه 31 تیرماه سال 1385 14:12
۱ آه ای فرونشاندن جسم حکومت بیتسکین ای پاسخ تمام اشکال اضطراب! وقتی که حرکت غریزه مرا زائید و جبرِ باد نام مرا بر سطوح سبز درختان نوشت سفینهها میچرخید ند و ماه، ماهِ تصرف شده از انتهای تهیگاه تو تولد دنیا را بشارت میداد. سلام! حرارت چسبنده! زمستان 1345 دلتنگی با همکاری فروغ فرخزاد شب در گریزِ اسبِ سیاه یک صف درخت...
-
روز اول
شنبه 31 تیرماه سال 1385 14:05
روز اول : ... که کودک بودی کنارِ ناله ی یکدستِ قلیان مادر بزرگ و عروسکهایت بچه های خوبی که همیشه سر به راه نبودند و صدای خوبِ مادر که از هر خواننده ای هم قشنگ تر می خواند نخل های آبستنِ ساکت و دشتستانِ خیسِ عرق در دوِ بعد از ظهرِ مرداد گمانم شنبه بود که ناخن هایت را حنا زدی و خندیدی روز دوم : موهایت را شانه کردی تا پر...
-
شعری از خدامراد فروهر
شنبه 31 تیرماه سال 1385 14:02
از روی خودم می پرم پایم گیر میکند به دال سرم میخورد به عقاب وعصایی از شاخه ی درخت آویزان میشود آن عصا منم وآن شاخه حرف اول اسمم اما تو بپر ای واو ای واو خوابیده در کلاه سربازان قدیمی وطویله های نمناک تو بپر خدامراد فروهر کرج /۱۰ مرداد
-
کافه بخوانید
شنبه 31 تیرماه سال 1385 13:57
درست مثل کسی که وارونه دره های عمیقی دارد وارونه ی کسی شدم که تمام زندگی ام نبود ماه ماهی وخورشیدی که به موقع پشت کوه نمی رود تا شبانه عاشقت شوم با جزیره ی دردی توی تنم نم نم خاکستر نفرین خدایان بر نیمه ی چپم و نهراسم از کوزه های شکسته تان. سیاه و سفید نیم رخی با فنجانی شکسته و دوستت دوستت دوستت دارم ریخته روی میز...
-
شعری از بکت
شنبه 31 تیرماه سال 1385 13:47
بوقت سحرگاه می آیی دانته و لوقوس, پوسته ی افقی صخره, جادو وماه نیمسوز هم اینجا خواهند بود پشت چنارسفید موزیک که بر پا می کنی, بوقت سحر. گورموقر , آواز ابریشمی می خواند. فلک سیاه دولا سوی طاق بر گلهای بامبوس باران می ریزد در راهروهای خاکی بیدمجنون . خمان سوی چه کسی است انگشتان پر از تسلایت که خاک را پشت نویسی می کنند,...