آنقدر پیش را به پیش راندم
که هرچه پیش بود پس شد
و سپس، بی پس، افتاد
در چشمها
وقتی خدا خداحافظی میشد
شلاق و تسمه در هوا مبادله کردند
زخم ِ دریده را
تا من
خود را بچینم
در زخم چشم بود
- چشم ِمیان زخم-
چشم ِمیان ِزخم برای زخم، میان بود
میانِ مردمکِ زخم
چشم، میان بود
و در میان زخم، زخم ِچشم ِآدمیان بود
نزدیک ِ پوست دور میشدم از پوست
و باز پوست، میان میخواست
و باز پوست،چشم ِ آدمیان میخواست
خیره و دریده در مبادلهی زخم
میان زخم، چشم
میان چشم، زخم
میانِ ا ین میانِ آن
هوا را به دندان گرفتم و در پوست دور تر از پوست گریختم
تا ارتفاع زخم
تا انتهای چشم.
منع رویا و / کیفر
داور !
جاده وقتِ گریز طول بود و
عزیمت،
طیّ ِ الماس
در چشم مادر.
یداله رویایی